معرفی کتاب: مهره حیاتی | سِت گادین

مهره حیاتی نوشته ست گادین، از آن دست کتابهایی است که هر چه دیرتر آن را مطالعه کنیم، بیشتر حسرت میخوریم و با خودمان میگوییم که «ایکاش زودتر آن را خوانده بودم».
کتاب مهره حیاتی، مرجع خوبی برای کار کردن در عصر کنونی است. در ادامه سراغ مسیری میرویم که تفاوتها را رقم میزند و هر فردی -فارغ از شغلی که دارد یا میخواهد داشته باشد- میتواند بهخوبی از آن استفاده کند.
مهره حیاتی دقیقاً یعنی چه؟
نام انگلیسی کتاب Linchpin است و در این نام، نکته و مفهوم بسیار مهمی نهفته است که اساس و محتوای کتاب را شکل میدهد. در گذشتههای دور که از ارابهها برای حمل و نقل استفاده میکردند، مهرهای پشت چرخهای ارابه قرار میگرفت و اگر این مهره نبود، چرخ از جای خودش خارج میشد و امکان استفاده از ارابه وجود نداشت. به این مهره -لینچپین Linchpin- میگفتند که ست گادین با هوشمندی دقیق از این تشبیه در کتابش استفاده میکند.
از طرفی Linchpin در فارسی به مهره حیاتی معنی شده است که تقریباً همان مفهوم و کارکرد را دارد.

یک روایت خواندنی
هزاران سال پیش، افراد با توجه به طبقه اجتماعی و موقعیت خانوادگی خود حدوداً میدانستند که قرار است چه شغلی داشته باشند. مثلاً فرزند یک دهقان، روزانه توجه میکرد تا مهارتش را قوی کند و کمکم خودش به دهقانی حاذق تبدیل شود.
در معماری و شهرسازی هم اوضاع به همین روال ادامه داشت. مثلاً بسیاری از بناهای تاریخی که امروزه از دیدن آنها خشنود میشویم، کار یک خانواده بودهاند که در طی نسلهای مختلف تکمیل شدهاند و بنایی واحد با ساختاری زیبا را خلق کردهاند. اما امروزه چنین نیست و وقتی صحبت از شغل میشود، معمولاً با گزینههای فراوانی روبهرو میشویم.
علاوه بر همه موارد گفتهشده، فشارهای بیرونی مثل نگرانی از وضع مالی، فشارهای والدین و وضعیت کلی کشور هم دستبهدست هم دادهاند تا اضطراب ما برای پیدا کردن شغل موردنظر و انتخاب مهارت، هرروز سختتر شود.
سؤال اساسی اینجاست که با این شرایط، امروزه چطور میتوانیم در حیطهای مشغول به کار شویم و خیالمان از بابت درآمد و امنیت شغلی راحت باشد؟
همه ما افرادی را میبینیم که مهارت خاصی دارند و از طرفی انگار شغلشان را خودشان انتخاب میکنند. همچنین انگار مجموعهای که کار میکنند، محتاج این فرد است. اما این افراد چگونه کار میکنند که چنین وضعیتی برایشان فراهم است؟
تقریباً در هر کاری که تعداد زیادی از افراد حضور دارند و به دنبال تمایز و رقابت کردن با دیگران هستند، نیاز داریم که به فردی غیرقابل جایگزین تبدیل شویم. فردی که بهجای صرف ساعتهای زیاد برای کارش، بهینه کار میکند. برای رسیدن به چنین شخصیتی نیاز به غیرقابل جایگزین شدن داریم.

برای فهم بهتر این موضوع، بیایید باهم یک تاریخچه مهم را بررسی کنیم. تاریخچهای که فضای کار کردن افراد را برای همیشه تغییر داد و همچنین کارخانهها، دولتها و حتی صاحبان کسبوکار نیز، از آن استفادههای بسیاری میکنند.
تاریخچه جایگزین شدن
تا قبل از انقلاب صنعتی تقریباً همهچیز روی روالی آرام حرکت میکرد؛ اما انقلاب صنعتی موجب به وجود آمدن آشوبی شد که به همهچیز سرعت بخشید. ماشینها و خانهها سریعتر ساخته میشدند، کارخانهها محصولاتشان را در زمان کمتری تولید میکردند و از همه مهمتر اینکه مردم هم از این روند سریع؛ استقبال میکردند.
اما درست زمانی که همهچیز بهدرستی پیش میرفت و مردم و کارخانهها سرمست از این سرعت رشد بودند، چالش جدیدی شکل گرفت. تقریباً همهچیز موجود بود و کارخانهها هر روز بیشتر از هر زمانی به تولید محصولات خود میپرداختند؛ اما کمکم مزیت خود را نسبت به یکدیگر از دست میدادند. انگار آنها هم مانند محصولاتشان در یک خط تولید از روی یک قالب ازپیشتعیینشده ساخته شدهاند.
از طرف دیگر کمکم مزیتی در تولید شروع به خودنمایی کرد که اتفاقاً مشکل را سریع حل میکرد. این مزیت شگفتانگیز کاهش قیمت اجناس بود. به همین دلیل کارخانهها تصمیم به تولید محصولاتی با همان کیفیت قبل؛ اما ارزانتر گرفتند.
اولین راهحلی که در نگاه اول برای رسیدن به قیمتهای ارزانتر در تولید بود، کم کردن دستمزد یا افزایش ساعت کاری کارگران بود. البته که کارگران این راهحل را غیرانسانی میدانستند و آن را نمیپذیرفتند. این راهحل اگرچه روی کاغذ جواب میداد؛ اما بهترین راهحل نبود.
به همین دلیل صاحبان کارخانهها، راهحل بهتری برای کم کردن دستمزد کارگران به فکرشان رسید. راهحل این بود که بهجای کاهش دستمزد یا افزایش ساعت کاری، شرایطی را فراهم کنند که در آن جایگزین کردن افراد راحت شود.
در این حالت دیگر نیاز به متخصصانی که کارهای خلاقانه انجام میدهند، نبود؛ بلکه هر کاری بر اساس دستورالعملهایی انجام میشد که خیلی هم سخت نبودند. این موضوع باعث به وجود آمدن دو مزیت برای کارخانهداران شد.
اول اینکه قرار نبود حتماً نیروی متخصص، کار را انجام دهد و دوم اینکه اگر هم کسی حاضر به انجام کار نمیشد، فرد جایگزین همین حالا هم حاضر بود با همین شرایط، کار کند. این مورد باعث به وجود آمدن موج جدیدی از جریان کار شد.
کارهایی که عموماً خلاقیت و هنر در آن نقش نداشتند و ارزان بودند. این یعنی کار، ارزانتر تمام میشد و در نتیجه محصول ارزانتری بهدست میآمد. این همان مزیتی بود که بازارِ مصرفکننده، تشنه آن بود.
این موضوع وقتی دردناک میشود که بدانید این روال سالهای سال ادامه پیدا کرد و متأسفانه هنوز هم ردپای عمیق آن را میتوانیم در فضای کسبوکار امروز ببینیم. البته فقط کارخانهها تنها جاهایی نیستند که از این شیوه جایگزینی و نیروی کار ارزان بهره میبرند؛ امروزه بسیاری از ادارهها و شرکتها هم میراثدار این نوع تفکر را هستند.

شاید با خودتان بگویید که نه این مال قدیم است و نظر مخالفی داشته باشید. برای درک بهتر این موضوع بیایید باهم سرگذشت تایپ و تایپیستها را بررسی کنیم. درگذشته بلد بودن تایپ، امتیاز خوبی برای افراد بود و کسانی که تایپ بلد بودند، میتوانستند از این مهارت خود پول دربیاورند و بهعنوان شغل، از آن استفاده کنند.
باگذشت زمان، کمکم افراد بیشتری این مهارت را فراگرفتند. ازآنجاییکه کار تایپیست مانند نویسنده نیست و قرار نیست خودش متنی بنویسد، مهم نیست که چه فردی متن را تایپ میکند. همینکه اصول اولیه زبان را بشناسد، غلط املایی نداشته باشد و سرعتش هم خوب باشد، کافی است.
پس تنها مزیتی که باقی میماند، انجام کار در زمان کم و با هزینه کم بود. این موضوع باعث رقابت بر سر قیمت کمتر شد و تا جایی پیش رفت که امروزه با جستوجو در اینترنت، شاهد پیشنهادهای زیاد با مبلغ خیلیکم هستیم.
این موضوع یعنی کسانی که تایپیست هستند و شغلشان تایپ است، هرلحظه بیشتر از دیروز امنیت شغلیشان درخطر است و جایگزینهای بیشتری برایشان وجود دارد. بهطورکلی یعنی نیروی متخصص برای اجرای این مهارت بهقدر کافی زیاد و قابلجایگزینی است؛ پس ارزان نیز است.
البته باوجود این تهدیدهای جدی، هنوز هم میتوان این شغل را داشت و درآمد خوبی از آن بهدست آورد. شرط تحقق این موضوع، انجام کارهای خلاقانه و ترکیب مهارتهای جدید با این مهارت است. این همان چیزی است که ست گادین از آن بهعنوان مهره حیاتی یاد میکند.

فکر میکنم که تاکنون منظور از قابلجایگزینی را بهخوبی متوجه شده باشید. در ادامه سراغ مفهومی میرویم که تا اینجا با تاریخچه دقیق آن آشنا شدهایم. برویم سروقت مفهوم غیرقابل جایگزین شدن!
مهره حیاتی کیست؟
به تعبیر ست گادین، مهره حیاتی کسی است که جایگزین کردن او کار سختی است. این فرد کسی است که اگر از سیستم کنار گذاشته شود، پیدا کردن جایگزین برای او کاری بسیار دشوار و البته پرهزینه است. اجازه دهید با مثالی بهتر به این مسئله بپردازیم و ببینیم که منظور ست گادین از این تعریف دقیقاً چیست!
در یک رستوران، افراد مختلفی مشغول به کار هستند. کارکنان مشترک اغلب رستورانها شامل سرآشپز، دستیاران سرآشپز، کارگر ظرفشور، گارسون و صندوقدار است.
حالا فرض کنید که صبح زود است و همه باید سر کار حاضر شوند و ناگهان مدیر رستوران متوجه عدم حضور سرآشپز و ظرفشور میشود. این دو نفر بدون اطلاع قبلی سر کار حاضر نشدهاند. از طرفی مدیر رستوران هرچه تلاش میکند که با آنها ارتباط برقرار کند، کسی پاسخگو نیست. انگار بدون خبر قبلی غیب شدهاند و دیگر سر کار نمیآیند.
طبیعی است که موضوع اصلی، بازگشت سریع سرآشپز است؛ اما چرا چنین اتفاقی میافتد؟ جوابش ساده است. چون جایگزین کردن سرآشپز، کار آسانی نیست. از طرفی مدیر این رستوران میتواند با چند تماس، سریعاً فردی را برای شستوشوی ظرفها به کار بگیرد و تا روشن شدن تکلیف کارگر قبلی؛ منتظر بماند.
اما جایگزین کردن سرآشپز به همین سادگی نیست. منظور ست گادین از تبدیلشدن به مهره حیاتی دقیقاً فردی مثل سرآشپز مثال بالاست. البته منظور او زیر پا گذاشتن اخلاق نیست و از طرفی قرار نیست با تبدیلشدن به مهره حیاتی از این شرایط سو استفاده کنیم.

از این مثال میتوانیم استفاده کنیم و بفهمیم که ما چقدر مهره حیاتی هستیم. اکنون که با مفهوم مهره حیاتی بیشتر آشنا شدیم، زمان آن رسیده است که به این سؤال زیر پاسخ دهیم.
آیا واقعاً غیرقابل جایگزین هستم؟
برای تشخیص این نکته که واقعاً غیرقابل جایگزین هستیم یا خیر، نیاز به بررسی چند مورد داریم؛ از طرفی برای بررسی این موارد، نیاز به فکر کردن و داشتن صداقت با خودمان داریم تا بتوانیم ادراک درستی از وضعیتمان داشته باشیم. اگر آماده هستید، باهم به سؤالهای پیش رو خوب فکر کنیم:
✔ چه مزیتی نسبت به دیگران دارم؟
✔ خودم را با چه کسانی مقایسه میکنم؟
✔ رقیبان من چه کسانی هستند و بازی رقابت من کجاست؟
✔ اگر قرار به تعدیل نیرو باشد، من چه زمانی از کار برکنار خواهم شد؟
✔ اگر به هر دلیلی از مجموعهای که کار میکنم، جدا شوم، کجاها میتوانم مشغول به کار شوم؟
گاهی فکر میکنیم در مجموعهای که کار میکنیم، غیرقابل جایگزین هستیم. این نکته را نباید فراموش کنیم که تخصص ما صرفاً به محیطی که الآن در آن کار میکنیم، نیست و دائماً باید خودمان را با بقیه جاها مقایسه کنیم.
چرا باید مهره حیاتی باشم؟
با توجه به نکاتی که تا اینجا بررسی کردیم، امروزه اگر خواهان کار با حقوق بالا، امنیت شغلی و از همه مهمتر رضایت شغلی هستیم، باید مهره حیاتی باشیم. از طرفی فراموش نکنیم که کسبوکارها تمام تلاششان را میکنند تا محصول یا خدمتی با پایینترین هزینه ارائه کنند. موضوع دردناک دیگر این است که هزینه ارزان شدن کالاها و خدمات را کارگران یا کارمندانی میپردازند که قابل جایگزینی هستند!
تنها راهی که باقیمانده است و میتواند آینده شغلیمان را تا حدود زیادی تأمین کند و در بازی رقابت با حرفهایها نگهداریمان کند؛ تبدیلشدن به مهره حیاتی است. چیزی که اگر امروز به فکر تبدیلشدن به آن نباشیم، فردا را -راحتتر از آنچه که فکرش را میکنیم- از دست میدهیم.

تا اینجا متوجه شدیم که اگر غیرقابل جایگزین نباشیم، چه فرصتهایی را از دست خواهیم داد و با چه چالشهایی روبهرو خواهیم شد. در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت که چطور میتوانیم به مهره حیاتی تبدیل شویم.
چطور میتوانم غیرقابل جایگزین شوم؟
✅ یادگیری درستی داشته باشیم
منظور از یادگیری درست یعنی مدام یاد بگیریم و در حال انجام کار باشیم. فراموش نکنیم که یادگیری، مطالعه کتاب یا صرفاً شرکت در یک دوره نیست. اینها زیربنای اصلی یادگیری هستند؛ اما روند یادگیری شامل مطالعه کردن، انجام دادن، شاگردی کردن و اصلاح کردن است تا درنهایت به مهارت مورد نظر دست پیدا کنیم.
از طرفی نباید به دانش و مهارتی که اکنون داریم، دل ببندیم؛ ممکن است با دانشی که داریم، فعلاً غیرقابل جایگزین باشیم؛ اما این کافی نیست. این نکته را هم اضافه کنم که یادگیری نیز خودش یک مهارت است و باید برای آن، وقت صرف کرد و اصولش را شناخت.
✅ مراقب توهم حد متوسط باشیم
خیلی از مواقع به خودمان میگوییم که مهارت من متوسط است. مثلاً میگوییم من فروشنده متوسطی هستم. این جمله برای تسکین خودمان خوب است؛ اما اینکه واقعاً فروشنده خوبی هستم، بحث دیگری است.
همچنین خیلی از مواقع فراموش میکنیم که استانداردها هم رشد میکنند. برای مثال اگر بازی فینال جام جهانی فوتبال ۱۹۶۲ شیلی را با فینال ۲۰۱۸ روسیه مقایسه کنیم، متوجه مفهوم تفاوت استاندارد میشویم. بازیکنان درجهیک فوتبال در آن زمان، بهسختی میتوانند حتی در حد بازیکنان متوسط کنونی باشند.
پس این موضوع که «مهارت متوسطی دارم» را از ذهنمان پاک کنیم. چون کسی به مهارت متوسط، پول زیاد نمیدهد و هرچه مهارتمان متوسطتر باشد، جایگزینی راحتتر و هرچه جایگزینی راحتتر باشد، درآمد کمتر است.

✅ نیاز به کار عاطفی داریم
برای تبدیلشدن به مهره حیاتی، نیاز به نوعی خاص از کار داریم که ست گادین به آن کار عاطفی میگوید. کار عاطفی کاری است که باید انجام شود، حتی اگر آسان نباشد. از طرفی کار عاطفی کار سختی است که میتوان از انجام آن اجتناب کرد؛ اما اگر انجامش دهیم، ارزش زیادی خواهد داشت.
کار عاطفی همان هنر فرد است. هنری که بسیاری از آن بهرهمند نیستند. همچنین شرط تحقق کار عاطفی داشتن تسلط است. وقتی که تسلط خوبی بر روی مهارتهایمان داریم، میتوانیم کار عاطفی انجام دهیم. وقتی مهارت خوبی نداریم، حتی با قبول کردن کار سختی که دیگران قادر به انجام آن نیستند، تنها خودمان را به دردسر خواهیم انداخت.
✅ سختیهای تبدیل شدن به مهره حیاتی را بپذیریم
غیرقابل جایگزین شدن آسان نیست؛ اگر بود که همه در حال انجامش بودند و کاری که همه انجامش دهند، دیگر کار ارزشمندی نیست. چیزی که تبدیلشدن به مهره حیاتی را آسان میکند، اشتیاق است؛ اشتیاق زیاد برای انجام کارهای سخت. به تعبیر ست گادین، «افراد مشتاق دنبال راههایی میگردند تا اتفاقهایی را رقم بزنند».
همچنین تبدیلشدن به مهره حیاتی ممکن است با ترس همراه باشد. از دید ست گادین «اقتصاد، افراد ترسو را بیرحمانه تنبیه میکند و پاداشِ معدود کسانی را زیاد میکند که آنقدر شجاعاند که هنر میآفرینند و آنقدر سخاوتمند هستند که آن را به دیگران میبخشند».
✅ هدیه دادن را فراموش نکنیم
بهترین هدیهای که میتوانیم بدهیم، هنرمان است. همانطور که بررسی کردیم، کار متوسط، به سمت درآمد حداقلی و جایگزینی خواهد رفت. از طرفی تنها با انجام کار عاطفی و اشتیاق است که میتوانیم مهارتمان را تبدیل به هنر کنیم. این هنر، همان چیزی است که باید به دیگران هدیه دهیم.
فراموش نکنید که هدیه را کسی حسابوکتاب نمیکند؛ پس به فکر دریافت هزینه از هدیههایی که به دیگران دادهاید، نباشید. هدیهها در بلندمدت آوردههایی بسیار ارزشمندتر از پول برایمان دارند. البته مراقب باشید که در ادراک این موضوع دچار اشتباه نشوید. درست است که هدیه میدهیم؛ اما قرار نیست که کارهایی دیگر نیز به همراه این هدیهدادنها نکنیم و دائماً در حال هدیه دادن باشیم.
بهطورکلی هدیهها را بدون هیچ چشمداشتی به افراد بدهید و انتظار رویدادن اتفاق عجیبی را نکشید. در غیراینصورت، در حال معامله کردن هستیم و دیگر نام این کار هدیه دادن نیست.

✅ باید در کسبوکاری غیرقابل جایگزین کار کنیم
فارغ از اینکه چقدر مهره حیاتی هستیم و چقدر مهارت خوبی داریم، برای اینکه این مهارتمان دیده شود، نیاز به حضور در کسبوکاری غیرقابل جایگزین داریم. همچنین فراموش نکنیم که اگر جایی معمولی کار کنیم و مهره حیاتی باشیم، نهتنها ما هیچ پیشرفتی نخواهیم کرد؛ بلکه فضای مسموم آنجا اشتیاقمان را نیز نابود میکند.
و البته فراموش نکنیم که اشتیاق، اصل اول تبدیل شدن به مهره حیاتی است. درواقع با بودن در کسبوکارهای معمولی، ابتدا متوقف میشویم، سپس متوهم میشویم و در نهایت به معمولی بودنمان رضایت میدهیم. این موضوع تا جایی پیش میرود که دیگر قادر به رقابت کردن حتی بهمقدار اندک نیز نیستیم. این یعنی یک مرگ تدریجی که خودمان باعث آن شدهایم!


کتاب خواندنیِ مهره حیاتی در ایران با ترجمه علیرضا خاکساران توسط نشر آموخته چاپ شده است که ترجمه روان و خوانایی است.